- آیا تاکنون کسی با حس ششم متولد شده؟
- چه تفاوتی بین کبالیستها و کسانی که آینده را پیش بینی میکنند، یا افرادی که انرژی فوق -العاده دارند وجود دارد؟
- آیا "نوسترداموس" انسانی روحانی بود؟
- چه چیز را باید ترجیح داد – آگاهی از آنکه فردا بهتر از امروز نخواهد بود، یا بدست آوردن فرصتی برای ایجاد "فردای" دیگر؟
- "ژن روحانی" که در درون ما وجود دارد چیست؟
ما مانند یک جعبه هستیم با حواس پنجگانه، و به این صورت زندگی میکنم. چه اتفاقی باید پیش بیاید تا که بتوانیم شروع به گشودن حس ششم بکنیم؟ کبالیستها می گویند هنگامیکه نوبت انسان برسد برطبق آن، ژن روحانی شروع به فعالیت خواهد کرد. تنها کمبود ما حس ششم است. اگر موفق به رشد و گسترش این حس بشویم، هر آن چه که به قدرت الهی تعلق دارد ما هم احساس خواهیم کرد: نهوه رفتارش را با ما، و درخواستهایش، همان دلیل فشاری است که از سوی پروردگار برما وارد می شود و دلیل بودن مان در جهان است. همچنین درخواهیم یافت چه عکس العملی باید به این قدرت نشان داد تا بتوانیم زندگی بهتری برای خودمان فراهم کرده و با او ارتباط متقابل برقرار نماییم.
آیا امکان دارد که کسی با حس ششم متولد شود؟
همچنین چیزی در واقعیت وجود ندارد. البته افرادی وجود دارند که از کودکی بسیار پاک وطاهر بوده اند. برای مثال، در روسیه شخصی بود به نام "بوف لسینگ" زاده لهستان، هنرپیشه تأتر که از آینده و گذشته مردم سخن میگفت و حتی تاریخ مرگ خود را پیش بینی کرده بود. بیشتر ما با این مطالب آشنائی داریم و نمونه های بسیاری از این مورد در تاریخ وجود دارد. ولی آنها "کبالیست" خوانده نمی شوند. مثلأ نوسترداموس که بسیاری از اتفاقات جهان ها را پیش بینی کرده را نمی توان کبالیست نامید. این نشان دهنده درجه روحانیت نیست، بلکه دلیلش صافی و پاکی روح آنها می باشد و به حس ششم هیچگونه ارتباطی ندارد.
ما می توانیم خود را مانند یک جعبه احساسات تصور کنیم، که از پنج روزنه آن - حواس پنجگانه - این دنیا را حس کنیم. ذخامت دیواره های این جعبه در هریک از ما مختلف است و نشان دهنده حساسیت یا خشونت نفس انسان می باشد. به این صورت بعضی از افراد که فوق العاده حساس هستند، نور احاطه کننده را حس می کنند و از طریق آن می توانند از زمان آینده یا گذشته با خبر شوند.
در اکثر مواقع این توانائی فقط به عالم مادی ربط داشته و از مراحلی که در این دنیا پیش آمده یا خواهد آمد سخن می گویند. ولی آنها نمی توانند از این حدود خارج شده و با عالم های دیگر آشنا شوند. این افراد می توانند آینده مردم را پیش بینی کنند و بوسیله انرژی خود به دیگران کمک کنند. در حقیقت با تمرین های بخصوص ما اکثراً می توانیم این نیرو را در خود تقویت کنیم، لیکن آن باعث پیشرفت روحانی ما نمی شود و ما را به درجه های بالا تر و تساویت با قدرت الهی نمی رساند، بلکه فقط به ما کمک می کند تا اطلاعاتی در باره زندگی مادی و زیستی خود دریافت کنیم.
این حس در بسیار از جانداران کاملاً دیده می شود. آنها می دانند چه اتفاقاتی در طبیعت پیش خواهد آمد و چندین روز قبل از رویداد زلزله، آن را حس کرده و از آن مکان فرار می کنند. در واقع این توانائی در همه وجود دارد ولی بعضی از ما بیشتر آن را حس می کنیم و بعضی کمتر. صحرا نشینان طبیعت را بیشتر از سایرین حس می کنند. ما هم هزاران سال پیش دارای این قدرت بودیم، ولی با پیشرفت مادی و تکنولوژی آنرا از دست داده ایم.
بنابراین می توان گفت که این توانائی ربطی به حس ششم ندارد و کمکی برای رسیدن به روحانیت نمی کند. حتی شاید ندانستن آن بهتر باشد، زیرا فردای بهتری را برای ما نخواهد ساخت.
برای خارج شدن از دنیایی که فقط بوسیله حواس پنجگانه احساس می شود و برای رسیدن به دنیائی وسیع تر - "حس ششم" - ما احتیاج به کمک خارج از خود داریم. اکنون این سؤال پیش می آید: آیا ما باید منتظر بشویم تا هنگامیکه نور الهی ما را بیدار کند؟
ما از عالم روحانی و والا به این دنیا آمده ایم و بین دنیای ما و عالم های روحانی سدی (mahsom) وجود دارد. دنیای مادی با حواس پنجگانه احساس می شود. چه چیزی باعث می شود که ما شروع به گشودن حس ششم بکنیم؟
درون هریک از هفت میلیارد افراد بشر که در این جهان زندگی می کنند یک "ژن روحانی" (reshimo) وجود دارد. این ژن در هر یک از ما کیفیت و کمیت دیگری دارد و هریک به نوبت خود شروع به گشایش می کنند. به همین دلیل اکنون ما مشغول آموزش کبالا هستیم وافراد دیگر هنوز به این مرحله نرسیده اند وآنها به تلویزیون وفوتبال وزندگی معمولی اکتفا کرده وبه فکر یافتن ریشه هستی خود نیستند. ولی روزی خواهد رسید که آنها نیز شروع به جستجوی ماهیت زندگی ودلیل بودن در این دنیا کنند.
این موضوع بستگی به نوری دارد که از ماورای دنیا دائما بر ما می تابد که هر بار بیشتر وقوی تر می شود. هنگامیکه عده ای باهم مشغول آموزش کبالا می شوند این نور را بسوی خود می کشند و به این صورت بروی کلیه مردم تأثیر می گذارند و باعث تسریع زمان و گشوده شدن ژن روحانی در سایر افراد جهان می شوند. به این دلیل اخیراً در کلیه نقاط جهان تعداد افرادی که شروع به آموزش حکمت کبالا می کنند روز به روز افزایش می یابد.
ما با حواس پنجگانه خود اطراف خود را حس می کنیم و بدون حس ششم فقط میل به لذت بردن از این جهان داریم. حس ششم، ژن روحانی، نقطه ای روحانی در قلب ماست، نقطه ای که آغاز روحانیت است، فقط نور روحانی را احساس می کند ومشتاق آن است. این احساس ما را به سوی حکمت کبالا کشانده و با آموزش آن نور بیشتری را جذب می کنیم. با بزرگتر شدن نیاز ما به روحانیت، این نور تدریجً بیشتر و بیشتر می شود و به این صورت حس ششم قوی تر از حواس پنجگانه می گردد و از این به بعد زندگی از طریق آن احساس و طی می شود.
لحظه ای که ما این قدرت را کسب می نمائیم، لحظه ای است که با تمام وجود جهان والا را احساس می کنیم، در جهان مادی مانند سایر مردم معمولی زندگی می کنیم، لیکن در حقیقت روح خود را در بالا حس می نمائیم. در این لحظه گویا که مجرائی بسوی حس ششم گشاده می شود و اجازه ورود دائمی و آزاد به دنیای آزادی به ما داده می شود و ما از سدی که ما بین این جهان و عالم های روحانی قرار دارد گذر کرده و به ریشه روح خود می رسیم. در حقیقت سدی که ما را از عالم روحانی جدا می کرد دیگر برای ما وجود نخواهد داشت ما هنگام آموزش دائما باید به این موضوع فکر کنیم.
در این کورس ما از بنیان عالم های والا، سفیروت وغیره سخن خواهیم گفت. کبالیستها بی جهت از این موضوع صحبت نکرده اند. آنها می توانند کتابهائی با هزاران صفحه برای ما بنویسند. آنها از مکانی که سرچشمه نور احاطه کننده مخصوص ماست برای ما نوشته اند. بنابراین آموزش نوشته هایشان بسیار مهم است. هیچ مانعی ندارد که ما در ابتدا نمی توانیم این نوشته ها را درک کنیم ولی با خواندن وخواست زیاد برای درک آنها، نور را بسوی خود می کشانیم. اگر واقعاً مقصود ما از آموزش، رسیدن به سرچشمه این نور باشد، او به ما کمک خواهد کرد و میلیاردها از افراد جهان دنباله آنرا خواهند گرفت.
چگونه انسان می تواند پی ببرد که از این سد گذشته است؟
باید بدانیم که این موضوع کمی اشکال دارد. گاهی اوقات بعضی از مردم خیال می کنند که به نور و عالمهای روحانی رسیده اند، و اگر این چنین تصور می کنند، حتی اگر این تصور اشتباه باشد ما نمی توانیم خلاف آنرا ثابت کنیم، زیرا این چیزی است که آنها احساس می کنند. البته کبالیستها می دانند چه کسی واقعاً به نور رسیده وچه کسی فقط در خیالات و توهم است. رویائی شیرین و بی پایه. در بیشتر مواقع نباید انسان را از این رویا بیرون آورد زیرا هنوز آمادگی شنیدن حقیقت را ندارند. ضرب المثلی است که میگوید: "نباید مانع در مقابل نابینا قرار داد" یعنی اگر انسان قادر به دیدن واقعیت نیست، آشکار کردن آن باعث سقوطش خواهد شد.
به کسی که به روحانیت نرسیده نمی توان توضیح داد که روحانیت چیست، زیرا هنوز ظرفیت وقدرت درک آنرا ندارد. همانطور که غیر ممکن است رنگ آسمان را به نابینا و نوای موسیقی را به ناشنوا توضیح داد.
چگونه می توانیم بدانیم که به روحانیت رسیده ایم؟ کسی که به روحانیت می رسد خود را لابلای مقالات و صفحه های کتابهای کبالا حس کرده و برطریق آنها زندگی می کند. کاملاً به همان صورت که در دنیای مادی هر چیز را می توان بازیابی و اندازه گیری کرد، او تمام احساسات خود، عکس العمل های خود و رابطه خود را با نور الهی دقیقاً می سنجد و برطبق آن رفتار می کند. او در خیالات خود در اوج آسمان پرواز نمی کند، بلکه با دو پای خود بروی زمین قرار دارد و مانند هر فرد معمولی کلیه وظایفش را انجام می دهد.
بین کبالیستها زبان مشترکی وجود دارد و یکدیگر را درک می کنند، ولیکن کبالیست می تواند خود را ازچشم کبالیست دیگر مخفی کند. می توان گفت که کسی که حکمت کبالا را بصورت صحیح و بر طبق شیوه کبالیست ربی یهودار اشلگ ملقب به بعل هسولام می آموزد، می تواند روحانیت واقعی را احساس کند و هرگز در رویای بی پایه نمی باشد و خود را در حال پرواز بین ابرها تصور نخواهد کرد. زیرا حکمت کبالا روشی بسیار دقیق، جدی و همراه با قواعد عَملی است و برای کسب این حکمت انسان باید از هر وسیله ای که در اختیار دارد - قدرت، شخصیت، منش، استعداد و گرایش های گوناگون خود استفاده کند.
بهترین وسیله برای پیشرفت در روحانیت کمک به سایر افراد بشر برای رسیدن به روحانیت است زیرا همه قسمتی از وجود او هستند و با کمک به آنها انسان خودش نیز پیشرفت می کند و هر چه زودتر به والا ترین درجه روحانیت می رسد.