Kabbalah.info - Kabbalah Education and Research Institute

آشکار کردن کبالا قسمت چهاردهم

toni-14پنهانی و اشکارشدن

  دوباره سلام و به اشکار سازی کابالا خوش امدید من تونی کوسنک هستم.

تا به حال چندین بار در مورد "نردبان صعود" از درک کنونی مان، درکی محدود از واقعیت، تا بالای مرحله 125 ، جاییکه شخص به برابری در فرم با خالق می رسد صحبت کرده ایم. نمی توانیم هر یک از این پله های نردبان را تک تک توضیح دهیم اما مهم است بدانیم که در کل، شخص به قصد کجا در حرکت است به کجا احتمالا باید برسیم و دستیابی واقعی شامل چه چیزهایی است.

بعل هسولام، در کتاب مقدمه ای بر مطالعه ده سفیروت، اطلاعات بسیار مهمی را پوشش داده اند. یکی از چیزهایی که او در موردش صحبت می کند حالت هایی است که فرد می تواند مطمئن باشد در مسیر دستیابی به این درک بالاتر از میان انها عبور خواهد کرد. او این حالت ها را به پنج بخش تقسیم می کند که درون هر یک از این بخشها مراحل بسیاری وجود دارند که تعداد کلی انها 125 تا است که در ان نردبان در موردشان صحبت می شود.

اجازه دهید نگاهی بیاندازیم به این حالاتی که شخص می تواند انتظار تجربه کردنشان را داشته باشد، البته با این کار می توانیم در مورد یک فاکتور بسیار مهم در کابالا اطلاعاتی بدست اوریم یعنی چرا کابالیست ها به طور گروهی مطالعه می کنند؟ این در کجای مسیر قرار دارد و چرا انجا است؟ و چطور این فاکتور به ما کمک می کند که به مراحلی که اینجا خلاصه شده اند دست پیدا کنیم؟

انها در روی یک نمودار قرار داده شده اند اینها حالت هایی که در مسیرمان از انها عبور می کنیم تا به سرچشمه روحمان برسیم. 

  در دنیای فیزیکی، دو بخش اصلی وجود دارند: پنهانی دوگانه و پس از اینکه از ان عبور کردیم پنهانی یگانه. در انتهای این بخش، سد مابین دنیای فیزیکی و دنیای روحانی وجود دارد و پس از ان، اولین بخشی که ما در دنیای روحانی وارد ان می شویم که حالت اصلاح نامیده می شود.

در ادامه اینها را بیشتر توضیح خواهیم داد، بعد از عبور از میان اینها، به اولین اشکار سازی (مرحله بالایی از تماس با طبیعت خالق) می رسیم و در اخر اشکارسازی ثانویه وجود دارد که هدف مسیر و همان رسیدن به برابری در فرم با خالق است. 

اجازه دهید ببینیم پنهانی دوگانه، شامل چه چیزهایی است بعل هسولام، ان را اینگونه توضیح می دهد: "پنهانی دوگانه، پنهانی درون پنهانی است در این حالت، شخص حتی روی مخالف (طرف متضاد) خالق را هم احساس نمی کند و نمی تواند هیچ چیزی را به صورتی ببیند که از او می رسد. شخص احساس می کند که خالق او را کاملا رها کرده است و نسبت به او بی اعتنا است و رنج بردن خودش را به سرنوشت و طبیعت کور نسبت می دهد با گیج شدن از نگرش خالق نسبت به خودش، شخص اعتقادش (باورش) را از دست می دهد."

اینجا ما در مورد کسی که بر روی مسیر قرار ندارد صحبت نمی کنیم این حالت کلی دنیا، یا حالت توده مردم که برایشان واقعیتی به اسم خالق وجود ندارد (به شکلی که برایشان محسوس یا تحریک امیز باشد) نیست. بلکه اینجا در مورد کسی که در یک نااگاهی نسبت به این خواست خودش قرار دارد صحبت می کنیم کسی که درمی یابد زندگی اش و جهت ان سازمان دهی شده است و خواستی دارد برای فهمیدن اینکه چرا اتفاقات برای او اینگونه رخ می دهند. پس شخص احساس می کند که خالقی وجود دارد اما او را رها کرده است و خود این، یک جور ارتباط است و این اغاز پیدایش یک خواست است و به همین دلیل ما انر "اغاز یک مسیر" می گوییم.

وقتی می گوید " او اعتقادش را از دست می دهد" بعل هسولام، درباره تجربه دربرگیرنده شخص توضیح می دهد:

"وقتی شخص درباره بدبختی هایش دعا می کند و اعمال خوب انجام می دهد هیچ جوابی دریافت نمی کند اما بعد از اینکه از دعا کردن دست بر می دارد اتفاقا یک پاسخ، دریافت می کند."

یعنی اگرچه او تلاش می کند که ارتباطی با خالق داشته باشد اما این ارتباط براساس فهم و سردرگمی خودش است ولی البته او حرکتی به سوی خالق انجام می دهد.

" بعد از اینکه او دعا کردن را متوقف می کند اتفاقا یک پاسخ دریافت می کند پس در نتیجه ی عملش و بر اساس فهم خودش می گوید: "که خالقی انجا نیست و او مرا رها کرده است." وقتی او دعا کردن را متوقف می کند شروع به احساس راحتی در خواست گرفتنش می کند یعنی یک پاسخ دریافت می کند به عبارتی دیگر رنجی که قبلا داشت تسکین می یابد به این ترتیب شخص خودش را با ارضاء شخصی پرمی کند. سپس او می گوید: "هنگامی که شخص شروع به باور به مشیت الهی می کند و اعمالش را اصلاح می کند او به طرز ظالمانه ای به عقب پس زده می شود."

یعنی وقتی او در مسیر پیشرفت می کند پاسخی که دریافت می کند یک رد شدن کامل است یعنی یک کمبود اعتقاد. و این اتفاقی است که برای کسی که می خواهد بر روی مسیر باشد رخ می دهد البته این فقط شکلی است که به وسیله خود ان شخص احساس می شود... .

هنگامی که او باور کردن را متوقف می کند و مرتکب اعمال بد می شود شانس به او رو می کند و او احساس ارامش می کند و از راه نادرست پول کسب می کند.

به عبارتی دیگر، وقتی او به تردیدهایش مشغول می شود به اطراف خودش نگاه می کند و می گوید: "بله، من خودم دنیای فیزیکی و رفاه شخصی خودم را می شناسم و این مسیری است که باید بروم و رضایت من اینجا قرار دارد."

و به نظرش می رسد مردمی که مشتاق خالق هستند افرادی فقیر، مریض، تنفراور، نامتمدن و ابلهانی ریاکار هستند.

چرا؟ چون در ظرف کنونی او، در احساساتش، انها دیوانه هستند تجربه اش به او گفته است که در انجا چیزی وجود ندارد ان واقعیت ندارد بلکه یک سری خیالات هستند پس بیایید به واقعیت بچسبیم.

از طرفی انهایی که بدنبال خالق نیستند به نظرش موفق، سالم، ارام، زیرک، مهربان، دوست داشتنی و با اعتماد به نفس هستند.

او می بیند مردمی که مسیری که او قبلا دنبال می کرد را دنبال نمی کنند زندگی خوبی دارند انها را خوشحال می بیند و صحنه نمایش این ماجرا کامل است.

این حالت اولیه، "پنهانی دوگانه" نامیده می شود چون اینجا جنبه های گوناگونی در مورد پنهانی خالق از شخص، وجود دارد به عبارتی تمام اتفاقاتی که در زندگی شخص رخ می دهد، خواست ملاقات با خدا و به عقب پس زده شدن، و اینکه نمی تواند خالق را احساس کند. اگرچه خود خالق، باعث و بانی همه این چیزها است اما شخص گیج می شود و باور می کند که منشاء همه این مشکلات مردم اطرافش، خودش، جامعه و این جور چیزها هستند. او نمی داند چرا این اتفاقات رخ می دهد در نتیجه خالق از احساس او پنهان می شود انهم به وسیله دو پرده یا به عبارتی دو حجاب.

این دوره ای است که شخص در ان تناسخ انجام می دهد یعنی همه اتفاقات در مرحله فیزیکی رخ می دهند و همه پیشرفت ها، پیشرفت هایی نااگاهانه هستند اگرچه که شخص تلاش می کنتد تا سوار بر مسیر شود.  

وقتی شخص از این حالت و این مراحل عبور می کند به نقطه ای می رسد که شروع به درک چیز دیگری می کند. البته نیروی بالاتر او را از درون این جریان عبور می دهد و به وسیله تحول ناخوداگاهانه و تناسخ های فیزیکی به تناسخی می رساند که در ان شروع به کار با روشی می کند که به او اجازه می دهد تا حقیقتا وارد دنیای روحانی شود و یکی از حجاب ها برداشته می شود. بعل هسولام این مرحله را که "پنهانی یگانه" گفته می شود چنین توصیف می کند: "خالق پنهان می شود یعنی او به صورتی که مطلقا مهربان است اشکار نمی شود بلکه به صورت موجودی است که رنج می اورد."

به عبارتی دیگر، شخص مطمئن است که خالق باعث و بانی همه چیزیست که در زندگی رخ می دهد اما تنها چیزی که با توجه به حالتش از خالق احساس می کند اینست که او برایش "کمبود" به وجود می اورد یعنی همان چیزی که ما "رنج" می خوانیم. پس اگرچه حاکمیت خالق برای شخص روشن است اما او نیت خالق را درک نمی کند.

به نظر می رسد که شخص دارد روی متضاد خالق را می بیند چون فقط رنج، از او دریافت می کند ولی با وجود این باور دارد که هر چیزی که به او می رسد دلیلی دارد و خالق با او به این ترتیب رفتار می کند تا او را به خاطر اعمال بدش تنبیه کند و یا او را به سوی خوبی هدایت کند. بنابراین باور او بر نظارت خالق نیرومندتر می شود.

شخص نمی داند که ایا اینها برای تنبیه من است یا برای پیشرفتم، به خاطر به کفایتی هایم یا گناه هایم؟ این جایی است که سردرگمی خوابیده است چون او نگرش خالق را در مورد چیزهایی که رخ می دهند نمی فهمد.

توصیف واقعیتی که شخص از نظر خودش در ان قرار می گیرد اینچنین است:

شخص فقیر، مریض و مورد تحقیر مردم است او مضطرب است و هیچ چیزی در زندگی اش به نظر درست نمی رسد.

اکنون او می بیند که شرایطش به اندازه مردمی که در اطرافش هستند خوب نیست یعنی به شکلی که مردم را در پنهانی دوگانه درک می کرد. او همواره خودش را فاقد یک چیزی می بیند و فکر می کند که ارتباطی همانند سایرین با مردم ندارد و هیچ چیزی درست کار نمی کند چون خواست اولیه اش برای اتصال به خالق کاملا مغشوش شده است.

toni-14 (1)چیزیکه در اینجا خواهید دید چنین است مردم از ارضای پنج خواست اولیه شان خسته شده اند که این به صورت ناخوداگاهانه در پنهانی دوگانه رخ می دهد یعنی وقتی نقطه در قلب ظاهر می شود و همچنین زمانی که شخص کابالا را پیدا می کند یعنی می فهمد که روشی وجود دارد برای دستیابی به ارتباط مستقیم با خالق و درک او.

و در نتیجه تحت تاثیر قرار می گیرد البته به نظرش می رسد که این اتفاق و اشنایی شانسی بوده است یعنی او تلویزیون را روشن می کند و تصادفا برنامه ای در مورد کابالا را می بیند و نقطه در قلبش شروع به تپیدن می کند یا به یک سخنرانی می رود یا کتابی را در یک کتابفروشی برمی دارد و شروع به دریافت این اطلاعات می کند و می بیند که این واقعا ممکن است و شروع به یادگیری روش می کند.

این دوره امادگی گفته می شود زیرا در طول این مدت شخص انواع گوناگونی از تغییرات درونی را تجربه می کند که اگاهانه هستند سپس او شروع به پیشرفت با استفاده از هر دو نقشه واقعیت می کند یعنی هم کتابها و هم روش صحیحی که با داشتن یک معلم بدست می اید. معلم، کابالیستی است که از قبل در دنیای روحانی قرار دارد و می تواند با گفتن مثلا "یک ذره به چپ، یک ذره به راست، این مسیر صحیح است و این روش استفاده از کتاب ها است." شخص را راهنمایی کند.

البته فاکتور دیگری نیز وجود دارد فاکتوری بسیار مهم که شخص باید داشته باشد تا این روش براستی موثر و کارا باشد. اما انرا بعدا به شما می گویم وقتی که خودتان دیدید در ادامه این نقشه چه چیزی وجود دارد چون ان موقع خواهید فهمید که چرا ان، باید باشد.

وقتی شخص حقیقتا به امادگی کامل می رسد و به درون سد مقابل دنیای روحانی نفوذ می کند او وارد حالتی به نام "حالت اصلاح" می شود این زمانی است که سردرگمی شخص برای داشتن یک احساس و رابطه مستقیم با خالق از بین می رود و شروع به کار اصلاح خواست ها می کند یعنی با استفاده از احساس اتصال مستقیم با خالق، 613 یا 620 خواست (میتزووت) اصلاح می شوند و او شروع به درک و احساس، نتایج نگرش خودش و تفاوت نگرش خودش نسبت به خالق در یک حالت مقایسه می کند و سپس خواست های 620 گانه را اصلاح می کند تا اینکه به همسویی با خواست و نیت خالق نسبت به خودش می رسد.

در اینجا دیگر ان نااگاهی و بی اعتمادی که در پنهانی یگانه و دوگانه وجود داشت وجود ندارد.toni-14 (2)

در پنهانی یگانه و دوگانه، ما چیزیکه به شکل "ازادی انتخاب" احساس می کنیم را داریم البته فکر می کنیم ازادی وجود دارد چون سردرگم شده ایم و چنان به نظرمان می رسد که انگار نیرویی وجود ندارد. اما بعد از سد، کار حقیقی در کابالا شروع می شود یعنی کار کردن با خالق در یک رابطه مستقیم پس از دوره امادگی.

وقتی شخص از سد عبور می کند و شروع به کار اصلاح خواست ها می کند انچه انجام می دهد اینست که دوره امادگی را تمام کرده است و حالا شروع به کار با کتاب ها به روش درستش می کند یعنی به روشی اشکارشده برای خودش. و در حقیقت، این فاز، هر دو فاز اصلاح و اشکارسازی اولیه را شامل می شود که در ان مشیت الهی برای خود شخص اشکار می شود. بعل هسولام این گذار را چنین توضیح می دهد: " اگر چه در دوران پنهانی باور شخص به حکمرانی خالق بر جهان قویتر می شود و این او را به سوی کتابهایی هدایت می کند که از انها نور اصلاح را دریافت می کند و می فهمد که چگونه باورش به حکمرانی خالق را قویتر کند."

هنگامیکه تلاش او برای باور به مشیت الهی به اندازه مناسبی برسد به نور اصلاح کننده اجازه می دهد تا بر روی او اثر کند تا برای حکمرانی خالق بر خودش در مرحله اشکارسازی اماده بشود و خالق خودش را برای همه موجوداتی که خلق کرده است به شکل "یک خوب و مهربان" و مطابق با خواست هایشان اشکار می کند.

به عبارتی دیگر، شخص اینجا چیزی به شکل "خواست ازاد" که از طریق خودپرستی اش احساس می کرد ندارد بلکه در نتیجه خواستش برای اتصال به خالق، همان چیزی را که به شکل نیت خالق می بیند نیز خودش احساس می کند این برای او اشکار می شود و شکافی که "خواست ازاد" می نامیم حذف می شود و ان به صورت یک کامل شدن و نه بصورت رقابت طلبی تجربه و احساس می شود. و بعل هسولام انرا چنین توضیح می دهد: "شخص، خوبی، صلح و صفا و رضایتمندی پیوسته خالق را احساس می کند بدون تلاش فراوان پول کافی کسب می کند هیچ مزاحمت و ناراحتی ای را نمی شناسد و او شخصی محترم و موفق است. وقتی ارزوی چیزی را دارد نیایش (دعا) می کند و فورا ان را از خالق دریافت می کند."

هرچه اعمال خوب بیشتری انجام دهد بیشتر موفق می شود و هرچه خوبی کمتری انجام دهد کمتر موفق است.

اما منظور او از این گفته چیست؟ هر چیزی که درک می کند برایش رضایتمندی به بار می اورد و او دیگر تصور نمی کند که چیزی خارج از واقعیت وجود دارد و مشتاق چیزی نیست هر چیزی در درون خودش اشکار می شود. شخص مشیت خالق را نسبت به خودش می بیند و می فهمد که او باعث و بانی هر چیزی است و اینکه چرا ان اتفاقات برایش رخ داده اند. در واقع اینجا شخص بالاتر از فضا و زمان عمل می کند به طوریکه هر چیزی که تا قبل از این نقطه برایش اتفاق افتاده، تغییر می کند یعنی نه تنها او اینده را می بیند بلکه اصلاحاتش تنها به سوی اینده در حرکت نیستند و تمام گذشته اش نیز اصلاح می شود یعنی می فهمد هر چیزی که در حالت ناخوداگاه برایش اتفاق افتاد یعنی در پنهانی دوگانه و قبل از ان، همه ان اتفاقاتی که به صورت پوچ احساس می کرد و جاهاییکه او به خالق و مردم دشنام می داد و بدرفتاری می کرد همه اینها از دید او محو می شود و او دقیقا می فهمد که چرا اینها برایش رخ دادند و می تواند این را در یک رابطه مستقیم احساس کند.

وقتی او این را تمام کرد وارد مرحله دیگری می شود مرحله ای حتی بیشتر پالایش شده و بالاتر، همان اشکار سازی ثانویه خالق. اینجا او نه تنها مشیت خالق را بر روی خودش احساس می کند بلکه ان را در مورد تمامی دیگر موجودات نیز می بیند و او دقیقا همان نگرشی را دارد و همان چیزی را می بیند که خالق می بیند و انچه را که خالق می خواهد می خواهد و انچه خالق احساس می کند را احساس می کند و می بیند که چگونه ان بر کلیت واقعیت اثر می گذارد. این حالت چنین بیان می شود "دوستت را با اندازه خودت دوست داشته باش." و با تجربه این حالت  "دوستت را با اندازه خودت دوست داشته باش." ان حجاب برداشته می شود و شخص به "عشق نسبت به خالق" می رسد.

این بسیار مهم است چون این هدف است و با دیدن این می توانیم بفهمیم که شخص در مرحله امادگی به چه چیزی نیاز دارد چون برای رسیدن به این مرحله، شخص باید شروع به پیشرفت با روشی بکند که با خود این حالت "دوستت را با اندازه خودت دوست داشته باش." سروکار دارد حالتی که در ان هر چیزی درونا متصل (interconnected) است و تنها به هدف رضایت کل عمل می کند که این تنها با خواندن کتابها توسط خودتان و یا گرفتن دستورالعمل مستقیم از یک کابالیست در روحانیت امکان پذیر نیست. این جایی است که گذاری انجام شده و نقطه درستی برای خواست ازاد با استفاده از خلق یک محیط، ایجاد می شود یعنی او نیاز به یک گروه دارد و نیاز به ساختن محیطی دارد که به او اجازه بدهد این حالت نهایی را شبیه سازی کند و بفهمد که کتابها، معلم و اتفاقات زندگی بایستی درون انچه ما یک بازی یا شبیه سازی می نامیم تشخیص داده شده و درک بشوند.

کابالیست ها باهمدیگر و با اهدافی بسیار بسیار مشخص درون گروه مطالعه می کنند. هدف این است: پیوستگی به خالق و "دوستت را با اندازه خودت دوست داشته باش." اما اگر شخصی تلاش کند که بدون داشتن محیط مناسب به این نوع رابطه با خالق و کل زندگی دست پیدا کند ان برایش کاملا همانند یک هدف متحرک خواهد بود.

خودپرستی ما همواره فنونی را بر روی ما اجرا خواهد کرد . در ارتباط با خالق چطور می توانیم تشخیص بدهیم که کجاها واقعا با خالق هستیم و از کجا می فهمیم که پاسخ های او شبیه چه چیزی هستند وقتی که هنوز در مرحله پنهانی هستیم؟ برای اینکه بتوانیم از پنهانی خارج شویم نگرش واقعی او نسبت به ما بایستی اشکار شود.

در نتیجه کابالیست ها با همدیگر مطالعه می کنند و در یک گروه با یکدیگر کار می کنند تا بتوانند سیستم های کنترل را یاد بگیرند و بفهمند ان چیست که واقعا می خواهند به ان برسند و این همانند وقتی است که بخواهید خلبانی نواموز را تعلیم بدهید. ابتدا این خلبان را درون یک سیستم شبیه سازی گیر می اندازید اما این شبیه ساز چیست؟ ان یک جعبه است و می دانید که پرده ای وجود دارد که تصاویری را به شما می دهد و هر چیزی را که در عمل در هنگام پرواز با یک هواپیما می تواند رخ بدهد نمایش می دهد.  

چون اگر شخص، خلبانی تازه کار باشد شما در همان ابتدا او را داخل یک 747 قرار نمی دهید و بگوئید: "بفرمائین اونو امتحان کنین و ببینی چی می شه." نه شما قصد دارید او را در موقعیتی قرار دهید که قرار است اتفاقات مشخصی بیافتد جاییکه بتواند یاد بگیرد کنترلرها کدام ها هستند چطور فکر کند و چطور واکنش نشان دهد. و اگرچه او تنها درون جعبه ای با کنترلرهای الکترونیکی و تصاویری است که به طور ناگهانی از مقابل او می گذرند ولی وقتی از ان خارج شود می داند چگونه در یک موقعیت اضطراری واقعی واکنش نشان دهد و چطور هواپیما را در جایی که هرگز انجا نبوده است بر زمین بنشاند. چون قبلا این کارها را درون شبیه ساز انجام داده است. 

toni-14 (3) گروه، محیطی را فراهم می کند که درون ان شخص بازخوردها و تجربیات فوری بدست می اورد چون تمامی افراد داخل گروه تنها برای رسیدن به یک هدف مشخص عمل و مطالعه می کنند. بدترین چیزی که برای شخص می تواند اتفاق بیافتد اینست که این جور اطلاعات را در دستانش بگیرد ولی نفهمد که هدف حقیقی چیست. بدون امتحان کردن خودتان در مقابل چیزی که براستی به شما نشان دهد که در رابطه با عشق نسبت به دوستان و در رابطه با خود هدف کجا هستید پیشرفت بسیار دشوار و حتی غیر ممکن می شود. گروه اجازه نمی دهد که شما به وسیله چیزهای دیگر گیج و پریشان بشوید و یک محیط کامل برای پیشرفت این نوع خواست به وجود می اورد.

مسئله اینجاست که زمانیکه شخص وارد کار می شود او با یک خواست بسیار کوچک برای روحانیت از راه می رسد و خواست های فیزیکی بسیاری دارد و تنها خواست کوچکی برای رسیدن به خالق. اما هنگامیکه در میان گروهی از مردم که خواستشان رسیدن به خالق است قرار می گیرید انگاه شور و اشتیاق، شخص را پر می کند و هیچ یک از اعضا نمی توانند با خواست های شخصی خودشان وقت بگذرانند بلکه خواست های همدیگر را می بینند و "دوستت را با اندازه خودت دوست داشته باش." مفهوم عظیمی پیدا می کند. شخص از طریق عشق به مردم به عشق به خالق می رسد چون ما همگی تنها یک روح هستیم پس ورود به روحانیت نمی تواند به صورت فردی انجام بشود چون اگاهی داشتن از درونا مرتبط بودن همه ما، دروازه ورود به دنیای روحانی است. و با کار کردن با همه این فاکتورها یعنی کتابها، راو (معلم) درست، و محیط درست (که ازادی خلق ان برای خودمان را داریم) و تنها به وسیله انها کابالیست ها می توانند وارد دنیای روحانی بشوند .

دوباره به ما بپیوندید وقتی بیشتر و بیشتر در سفرمان پیش می رویم.

 

آخرین انتشارات

book_10

از پراکندگی تا هماهنگی
- خواندن کتاب
- خرید کتاب

آموزش رایگان کبالا به زبان انگلیسی