از ابتدای بنیاد جهان همیشه آموزش و پرورش نسل جدید بر مبنای اصول نوعدوستی و فداكاری بنا گردیده. در خانواده ها و مدارس، به كودكانمان درس مهربانی و شفقت و دوستی می آموزیم و آرزومندیم كه فرزندانمان با دیگران در صلح و سازش باشند زیرا در باطن خود احساس می كنیم كه چنین رفتاری نسبت به دیگران روش مناسبی است و كسانی را كه از این روش پیروی می كنند محافظت می كند.
ما به کودکانمان می آموزیم که با دیگران باید بنا بر اصول نوعدوستی رفتار کنند، زیرا در ضمیر نا خودآگاهمان می دانیم که با بد رفتاری، سوء استفاده و آزار دیگران، عاقبت به خودمان صدمه خواهیم زد. ما می خواهیم که به فرزندانمان امنیت و آسایش عطا کنیم و احساس می کنیم که فقط با آموختن اصول نوعدوستی می توانیم در این مورد به موفقیت برسیم. امنیت شخصی انسان تنها بخودش بستگی ندارد بلکه با محیط و اطرافیان او رابطۀ مستقیم دارد و رفتار اطرافیان با او منعکس کنندۀ طرز رفتار وی با اطرافیان است. تمام زیان ها و صدمات از طرف محیط یا همان جامعه به ما می رسد، بنابراین ترفیع و بالا بردن ارزش اصول نوعدوستی، به ما امکان می دهد که جامعه به ما صدمه نزند.
این آرزوی هر جامعه و کشور است که فرزندانش از اصول نوعدوستی بهره مند شوند. فقط انسان پرقدرت، مثلا سلطان یا حاکم مستبدی که تمام سپاه تحت فرمان اوست می تواند به خود اجازه دهد که به فرزندش رفتار ستمگرانه بیاموزد و او را بصورت فردی خودخواه، بی رحم و ظالم که حق دیگران را پایمال می کند بزرگ کند. ولی فرزند چنین شخصی برای زنده بودن و ادامه بقاء احتیاج به حمایت بی حدی خواهد داشت و برای مقاومت و دفاع از خود در مقابل دیگران مجبور خواهد شد که از قدرت خود استفاده کند.
رفتار نیک با دیگران، به انسان احساس امنیت، صلح و آرامش بی نظیری عطا می کند بنابراین ما سعی می کنیم که کودکانمان را به این نحو تربیت کنیم ولی نکته مهم آن است که به مرور زمان آنها پی می برند که ما خودمان با دیگران به این صورت رفتار نمی کنیم و از ما پیروی کرده و چون ما افرادی خودخواه بار می آیند.
تربیت صحیح و مناسب با ارائه و نمایش نمونه های خوب پایه گذاری شده و شکل می گیرد. آیا ما خود سرمشق خوبی برای فرزندانمان هستیم؟ آیا ما به آنها نمونه های اصول نوعدوستی و رفتار نیک با دیگران را نشان می دهیم؟ جواب این سوال ها منفی است. حتی با وجود آنکه در ابتدا ما کودکانمان را به این نحو تربیت می کنیم و طرز رفتار نیک و مناسب را به آنها می آموزیم، هنگامیکه آنها مشاهده می کنند که ما خودمان برخلاف آنچه به آنها می آموزیم رفتار می کنیم به عدم صداقت در کلماتی که به زبان می آوریم پی برده و مطمئنا توضیحات مکرر ما برای نشان دادن اصول کردار و گفتار نیک بی اثر خواهند بود.
بحران کنونی و آینده خطرناک، ما را وادار می کند که تغییرات اساسی در زندگیمان بدهیم. تا کنون ما برای فرزندانمان ناخودآگاهانه یک نمونۀ منفی بوده ایم و به این طریق آنها را تربیت کرده ایم، ولی اکنون تنها راه چاره تغییر روش خودخواهانه ماست.
هنگامیکه تعداد بیشتر و بیشتری بر اساس اصول نوعدوستی رفتار کنند واقعیتی که فرزندانمان در آن به دنیا خواهند آمد تغییر خواهد کرد و آنها آنچه را که فهمش برای ما دشوار بوده به آسانی درک خواهند نمود. آنها به راحتی پی خواهند برد که تمام ما اعضای یک سیستم و یک پیکر هستیم و به همین دلیل طرز رفتار ما با یکدیگر باید بر اساس اصول نوعدوستی بنا شده و انجام شود. در واقع این مفید ترین و بهترین راه و روشی است که بوسیلۀ آن می توانیم برای خود و فرزندانمان زندگی بهتر و آسوده تری تائین کنیم. آموزش علم کبالا طریقی است که انسان را به رسیدن به این هدف والا رهنمون می کند.
برای کودکان, "علم کبالا" (قبالا) بليط ورودی به زندگی است. فرزندانمان با آموزش کبالا دلایل وجود دنیا, ماهیت هستی و وقایع و پیش آمدها را درک کرده و زندگیشان را در يک دنيا و واقعیت تازه دیگری باز می یابند. دنيایی که دور ازپوچ بودن ارزش های انسانی و تجملات، دنیایی دور از دروغ و ریا، دنیائی دور از ماديات و غوغای زندگی امروزه، دنیایی که خبرهای روزنامه هایش نه جنگ است و نه قتل و نه تجاوز. بنابراين گهواره رشد آنها دنيای تازه و پر از روحانیت و سرشار از محبت، شادی و امنيت است.