در کدام نقطه ایستاده ایم...دقیقا به چه چیزی فکر می کنیم و به چه چیزی خیره شده ایم...؟
در این ابعاد از زمان و مکان ما مقادیری انرژی هستیم که باید فکر کنیم... چون ذهن داریم و می توانیم فکر کنیم...
می خواهم ساده بنویسم؛ آنقدر ساده که حتی کودکی که با اشتیاق زیر یک درخت در یک دهکده در نقطه ای دور و دنج در این کره ی خاکی ایستاده و به رقص پروانه ها خیره شده نیز متوجه روح و خواسته ی نهان در پشت این کلمات بشود.
همه ی ما بنا به دلایلی اینجا هستیم, ممکن است همگی به نقطه ای مشترک و دیدگاهی یکسان در مورد هدف حضورمان در این ابعاد از فهم و وجود نرسیده باشیم, ولی چیزی هست که در همه ی ما مشترک است و آن نقطه ایست که در قلب و روح تک تک انسان های کره ی زمین وجود دارد و آن نقطه ایست نورانی که همه را به یکسو هدایت می کند.. و آن انسانیت و عشق و نوعی وحدت است.
سخن را کوتاه می کنم و از شما می خواهم به سکوت های ِ میان کلمات تمرکز کنید تا به ظاهر کلمات, چون روح سخن و عشق به یکی شدن تماما ً در این سکوت ها نهفته شده است.
همه ی ما اعضای یک پیکره ی بزرگ هستیم,پیکره ای که تمامیت آن عشق و انسانیت است؛ من به عنوان نماینده ای از هفت ملیارد انسان در این گوشه از کائنات دست به قلم برده ام تا میل و خواست به یکی شدن را به عنوان یک پیام به همه ی انسان ها ابلاغ کنم...
من در این نامه از ضمیر من استفاده می کنم اما در حقیقت هیچ منی وجود ندارد و این یک روح کلی است که برای شما می نویسد.
این من می خواهد بگوید در این عصر از زندگی دیگر نیازی به وجود کشورهای متفاوت و جدا کردن انسان ها در مرزهای کذایی خاکی وجود ندارد در حالی که می شود همه را زیر یک پرچم واحد قرار داد و آن پرچم ِ عشق و وحدت بین انسان هاست.
همه ی ما میتوانیم آزادانه زیر یک پرچم و به عنوان یک کشور واحد به اسم کره ی زمین در کنار هم زندگی کنیم و قلبمان برای یکدیگر بتپد؛اگر ما درک کنیم که در حقیقت همه ی ما یکی هستیم این رویایی دور از دسترس نیست.
همه ی منابع این سیاره باید برای همه ی اعضای آن باشد و قانون حاکم بر این کره عشق باشد و بس و همه ی انسان ها تعهدی متقابل فی ما بین خود حس کنند که آن سرچشمه از نقطه ی آغازین وجود همه ی ماست, یعنی عشق.
به امید آن روز که همه در کنار هم باشیم و همه یکی باشیم و هیچ کودک و سالمند ناتوانی در این سیاره طعم گرسنگی و رنج را نچشد.
یکی از شما...