از آن روزی که اولین انسان پا بجهان هستی گذارد تا امروز و تا آیندهای دور، همواره فکر و اندیشه او این بوده و خواهد بود که این ستارگانی که چنین چشمک زنان هر شب بما نگاه می کنند از کجا آمده و این کائنات بی انتها را که آفریده و آفریدگار آنها کیست؟ و سئوالی که همیشه بوده و خواهد بود این است که انسان برای چه آفریده شده و هدف از آفرینش انسان چه بوده.
انسان می دید که در این دنیا رویدادها و اتفاقاتی پیش می آیند که از قدرت او خارج است و بنابراین اینطور فکر کرد که باید نیروئی بالاتر از او باشد که آفریننده است و چنین بود که قدرت بالاتر خود را "آفریدگار" نامید و سرنوشت خود را که توجیهی برای آن نداشت به او وابسته کرد و بخود گفت که این نیرو و یا این قدرت می تواند زندگی او را بسازد یا بر هم زند، از این رو بدنبال دلجویی و محبت این آفریدگار بر آمد. به تدریج که تکامل فکری پیدا کرد، اعتقاد او بر این قرار گرفت که جزئی یا ذره ای از این آفریدگار در او هست و از این راه هست که می تواند خود را به اصل یا مبداً یا آفریدگار خود نزدیک کند و تا آنجا پیش رود، که با او یکی شود. (فنا و بقا).
از خالق افلاک درونت صفتی هست جز از صفت خالق افلاک مگو
و باید در راه شناخت او قدم گذارد و همین نکته پایه و مبنای کبالا گردید. کبالا یعنی قبول و پذیرش و دریافت نور خدائی، همان نوری که ما را براه راست هدایت می کند. کبالا راهی است برای پیوستن آفریده به آفریننده.
گرشوم شولم می گوید: "انکار ویژگی مشترک میان عرفانهای گوناگون بیهوده است".
این گفته مبین آن است که عرفان با جلوه های گوناگون و نامهای مختلفش سر چشمه ای یگانه دارد و بدنبال گمشده واحد است
همه کس طالب یار است چه هشیار و چه مست همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
و برای یافتن این گمشده باید تکامل معنوی پیدا کرد و این سیر تکاملی معنوی گام بگام و پله پله است تا ملاقات خدا.
این پله همان (سولام) است که ربی اشلگ از آن سخن می گوید.
بگفته زوهر "تمام عوالم چه بالا و چه پائین در درون آدمی است". زیرا انسان بخش جدا ناپذیر از این کهکشان بی انتها است. بنابراین کبالا یا عرفان، راه شناخت پر رمز و راز انسان و منشاً آفرینش است و عشق و شناخت و آگاهی یافتن بر اسرار هستی از روزگاران دیرین با انسان همراه و همزاد بوده است.
آئین یهود که از کهن ترین آئین یک خدائی است، عرفانش هم کهن تر از دیگران است و بدون شک در دیگر عرفانها تاثیر گذار بوده است. با کلمات ساده می توان گفت که کبالا یعنی آئین راه مقدس زندگی که با خداوند با وحی یا اشراق بر عارف (کبالیست) افشاء می کند.
خدا، این غایب نامتناهی (ein sof) را نمی توان با چشم ظاهر دید اما با نور درون و از راه سفیروت یعنی تابش تجلیات وجود ذات خدائی می توان شناخت.
همانطور که گفته شد، انسان برای شناخت و دسترسی به این هستی نهان از دیده، راه عشق ومحبت و دوست داشتن او را برگزیده و برای اثبات این نکته، سنگ بنا را بر پایۀ محبت به دیگران قرار داد.
زیرا عشق به هر آفریده و بویژه به انسان، می تواند نقطه و تکیه گاه جهش عرفانی و اشراق درون انسان شود و به بالا اوج گیرد و بدانجا برسد که خود انسان هم از درک آن ناتوان باشد.
طیران مرغ بدیدی زپای بند شهوت بدر آی تا ببینی طیران آدمیت رسد آدمی بجایی که جز خدا نداند بنگر تا چه حد است مکان آدمیت
کبالا بر پایه عشق ورزندی بدیگران و بر پایه خود شکستن و از منییت خارج شدن و شکستن قالب های شهوانی و خواسته های دنیوی است
آتشی از عشق و از جان بر فروز سربسر فکر و عبادت را بسوز
کبالا یعنی شناخت وحدت وجود، یعنی دریافت کردن نورحکمت و عشق و بینش از عوالم والای معنوی و آوردن آنها به این جهان مادی. کبالا یعنی شناخت خدا در انسان.
تضادها و اختلاف عقیدتی همه از دیدگاه های ما انسانها است وگرنه در اصل همه یکی است.
از نظرگاه است ای مغز وجود اختلاف مومن و گبر و یهود
عرفان یهود در اشکال گوناگونش، نمایانگر تلاشی است برای تغییر ارزش های دین یهود.
این عرفان تاکیدش بر اعتقاد بخدای زنده ای است که خود را در افعال خلق متجلی می سازد.
پس هرچه افعال نکوتر باشند، شناخت او آسان تراست.
کوتاه سخن آنکه، عرفان بهر آئینی باشد در این دو بیت خلاصه می شود.
ای دو عالم پرتویی از روی تو جنت الفردوس خاک کوی تو
صد جهان پر عاشق و سر گشته را هیچ وجهی نیست ولا روی تو
دکتر یوسف بخیری
منابع:
کبالا برای همه (بنی باروخ)
آئین کبالا، ترجمه و تحقیق شیوا (منصوره) کاویانی
دیوان شمس و مثنوی مولوی
دیوان حافظ