ما می بینیم که چیزی وجود دارد که در همه مشترک است – حال و حوصله. گفته شده است: "نگرانی در قلب شخص، به او اجازه می دهد تا درباره اش با دیگران صحبت کند". چون در باره حال و حوصله خوش، نه ثروت و نه تبحر او می تواند به کمک کند.
بلکه وقتی شخص می بیند که دوستش در حالت پستی است می تواند به او کمک کند. نوشته شده است: "شخص خودش را از حبس آزاد نمی کند". بلکه دوستش می تواند روحیه او را بالا ببرد.
این یعنی دوست فرد، او را از حالت کنونی اش به درون حالت زندگی صعود می دهد. پس از آن، فرد شروع به بازیابی قدرت و امنیت در زندگی و ثروت می کند و چنان شروع می کند که انگار هدفش حالا نزدیک اوست.
این نتیجه می دهد که شخص باید مراقب باشد و بیاندیشد که چطور دوستش را در بالا بردن روحیه اش کمک کند چون در مورد روحیه، هر کسی می تواند کمبودی در دوستش پیدا کند که می تواند آن را پر کند.
درباره عشق به دوستان
1) نیاز برای عشق به دوستان.
2) چه دلیلی دارد که من مخصوصا این دوستان را انتخاب کرده ام؟ و چرا این دوستان من را انتخاب کرده اند؟
3) آیا هر یک از دوستان عشق اش نسبت به جمع را باید آشکار کند یا کافی است که انرا در قلبش احساس کند و عشق به دوستان را پنهانی تمرین کند و بنابراین نیازی نباشد که انچه در قلبش است را نشان دهد؟
می دانیم که فروتنی ویژگی بزرگی است اما مخالفش را هم می توانیم بگوییم – یعنی شخص عشق در قلبش را نسبت به دوستان باید اشکار کند چون با آشکار کردن ان، قلب های دوستانش را نسبت به دوستان دیگر بیدار می کند بطوریکه آنها نیز احساس خواهند کرد که هرکدامشان عشق به دوستان را تمرین می کند. منفعت ان اینست که با این روش، شخص قدرتی کسب می کند که عشق به دوستان را نیرومندانه تر تمرین کند چونکه نیروی عشق هر شخص، در دیگران جمع می شود.
در نتیجه وقتی شخصی یک مقداری قدرت برای تمرین عشق به دوستان دارد اگر گروه شان از ده عضو تشکیل شده باشد آنگاه او با ده نیروی نیاز جمع می شود کسانی که می فهمند که تعهد به عشق به دوستان ضروری است. در عوض اگر هرکدام از انها به جمع نشان ندهد که او عشق به دوستان را تمرین می کند آنگاه این شخص فاقد نیروی گروه خواهد شد.
از این رو، چون قضاوت کردن درباره اندازه شایستگی های یک دوست، بسیار مشکل است آنگاه هر کدام از آنها فکر می کند که خودش درستکار است و فقط خودش به عشق به دوستان دست پیدا می کند. در این حالت، شخص قدرت کمی برای تمرین عشق به دوستان دارد پس اینکار مخصوصا باید آشکارانه و عمومی بوده و پنهان نشود.
ولی شخص همیشه باید هدف این اجتماع را به خودش یاداوری کند درغیر اینصورت بدن (در کبالا به معنای "خواست به دریافت" – "اگوایسم") تمایل دارد که هدف را مبهم کند چون بدن همیشه مراقب سودهای شخصی است. باید به خاطر داشته باشیم که این اجتماع کاملا بر اساس دستیابی به عشق به دیگران برپا شده است و این تخته پرشی برای عشق به خداوند خواهد بود.
این مخصوصا به وسیله این گفته مشهور بیان می شود که: شخص نیاز به اجتماعی دارد به صورتی که بتواند به دوستش ببخشد بدون هیچ پاداشی. به عبارتی دیگر، او به اجتماعی نیاز ندارد که این اجتماع، کمک یا هدایایی بدهد که ظرف های گرفتن بدن (امیال خودخواهانه) را راضی و پر کنند. چنین اجتماعی براساس عشق به خود ساخته می شود و تنها گسترش ظرفهای گرفتن را تقویت می کند جوریکه حالا او موقعیتی فراهم برای کسب دارایی های بیشتر از طریق کمک دوستانش البته در کسب دارایی های جسمانی می بیند.
در عوض باید به خاطرداشته باشیم که این اجتماع براساس عشق به دیگران برپا شده طوریکه هر عضو از گروه، عشق به دیگران و تنفر از صفات خودش را دریافت کند و با دیدن اینکه دوستش تلاش می کند که خودش را خنثی کند و به دیگران عشق بورزد باعث می شود که هر شخص شامل نیت و هدف دوستانش بشود.
بنابراین اگر برای مثال اجتماع از ده عضو تشکیل بشود هر کدام، ده نیروی تمرین کننده خنثی کردن خود، تنفر از اگوایسم خود و عشق به دیگران را خواهد داشت.
در غیر اینصورت شخص، تنها با یک نیروی عشق به دیگران باقی می ماند چون نمی بیند که دوستانش آنرا تمرین می کنند چون دوستان، عشق به دیگران را پنهانی تمرین می کنند. به علاوه، دوستان باعث می شوند او قدرتش را برای خواست قدم برداشتن در مسیر عشق به دیگران از دست بدهد. در این مورد او از اعمال آنها یاد می گیرد و در قلمرو عشق به خود می افتد.
4) آیا باید هر شخص نیازهای شخصی هر یک از دوستانش بشناسد تا بداند چطور می تواند آنها را پر کند، یا تمرین کردن عشق به دوستان بطور کلی کافی است؟
قانون (کلال) "دوستت را مانند خودت دوست بدار" چه چیزی به ما می دهد؟ با این قانون می توانیم به عشق خالق برسیم. و اگر چنین باشد رعایت 612 میتزووت (فرمان ها – قانون ها) ی دیگر چه چیزی به ما می دهد؟
ابتدا باید بفهمیم که این قانون چیست؟ می دانیم که یک جمع، شامل تعداد بسیاری از افراد است و بدون افراد، یک جمع وجود نخواهد داشت. برای مثال وقتی ما به حضار به صورت "حضار محترم" اشاره می کنیم یعنی، به تعدادی از افراد که جمع شده و یک واحد تشکیل داده اند اشاره می کنیم. سپس برای آن حضار یک رئیس تعیین می شود و غیره، و این یک مینیان (ده/حد نصاب) یا یک "جماعت" گفته می شود. حداقل ده نفر باید حاضر باشند بعد می توانیم بگوییم که کدوشا (تقدس - بخش مشخصی از یک نیایش یهودی) در خدمت است.
زوهر مقدس در این باره می گوید: "هرجایی که ده تا وجود دارند الوهیت ساکن می شود."یعنی در جایی که ده بشر (مرد) حظور دارند مکانی برای ساکن شدن الوهیت وجود دارد. سپس آن اینگونه ادامه می دهد که قانون "دوستت را مانند خودت دوست بدار" از 612 میتزووت ساخته شده است به عبارتی دیگر اگر 612 میتزووت را رعایت کنیم آنگاه قادر به رسیدن به قانون "دوستت را ماندد خودت دوست بدار" خواهیم بود. این نتیجه می دهد که عناصر مشخصی اجازه رسیدن به این قانون (کلال) را به ما می دهند و وقتی جمع را داریم قادر به رسیدن به عشق خالق خواهیم بود همانطوریکه نوشته شده: "روح من مشتاق ارباب است."
اما شخص به تنهایی نمی تواند همه 612 میتزووت را رعایت کند برای مثال" باز خرید فرزند ارشد" را در نظر بگیرید. اگر نخست زادۀ یک شخص، یک دختر باشد او نمی تواند این میتزوا را رعایت کند. همچنین زنان از انجام میتزووت وابسته به زمان همانند "تسیتسیت" و "تفیلین" مستثنی می شوند. اما چون "همه اسرائیل در برابر یکدیگر مسئولند" از طریق همه اشخاص، همه قوانین رعایت می شوند. آن مثل اینست که هر شخص همه میتزووت را باهم رعایت کند. بنابراین از طریق 612 میتزووت ما می توانیم به قانون "دوستت را مانند خودت دوست بدار" دست پیدا کنیم.